
آمدم وقت سحر با چشم گریان آمدم ماندهی راهم که این گونه پریشان آمدم توبه کردم بارها امّا شکستم توبه را بر من بیچاره رحمی که پشیمان آمدم دیدهی آلوده ام از بی حیایی خشک شد چون کویر تشنه ام دنبال باران آمدم درد غفلت از تو من را از نفس انداخته نسخه ای کن مرحمت دنبال درمان آمدم گفته ای لاتَقنَطوا من را امیدم دادهای بر دردت با کوله بار جُرم و عصیان آمدم شرمگینم، سر به زیرم، بی پناهام، بی کسم دست خالی در پی الطاف سلطان آمدم همچو طفل بی پناهم که پناهم فاطمه است با قسم بر نام زهرا زار و گریان آمدم نام زهرا میبَرم غرق تلاطم میشوم میشوم دلتنگ زهرا راهی قم میشوم قم بیابان است و دریا حضرت معصومه است عالُمی پایین و بالا حضرت معصومه است زائر او است زائر چهارده معصوم را چهارده معصوم یک جا حضرت معصومه است دختری که تا به قیامت مثل زهرا مادرش شد فدای او ابوها حضرت معصومه است آن که گردیده مزار پاک در شهر قم مرقد امّ ابیها حضرت معصومه است مثل زهرا بود امّا چادرش خاکی نشد روضه دار داغ زهرا حضرت معصومه است او که گل را روی گل پا تا سرش انداختند جای گل آتش به روی مادرش انداختند دخت زهراست امّا دست بر دیوار نیست مثل زهرا بر تنش آثار یک مسمار نیست از غم دوری دلدارش به قم بیمار شد لیک اینجا کس پی آزار یک بیمار نیست در میان بستر افتاد و دگر معلوم شد دیدن روی رضا را فرصت دیدار نیست خواهر از داغ برادر جان سپرد امّا ندید که تنش بر خاک و سر در دستِ نیزه دار نیست زینب ایران کجا و زینب کرب و بلا قم نشد شام و دگر او راهی بازار نیست زینب پرده نشین را با عذابی برده اند در کنار شمر تا بزم شرابی برده اند ***** هزاران چشم نامحرم تماشا میکند او را