(گفتم: که خواهم در دلم ای ماهرو منزل کنی گفتا: که ترسم کار را بر ما و دل مشکل کنی)۲ (گفتم: که خواندی بیدلم، خواهم که صاحب دل شوم گفتا: که باید خدمت رندان صاحب دل کنی)۲ (گفتم: چه کار آید مرا زنجیر زلف مهرخان؟)۲ (گفتا: که با آن میتوان دیوانه را عاقل کنی)۲ (گفتم: که خاک کوی تو در دست باد افتاده است)۲ گفتا: که خاک کوی من از گریه باید گل کنی حسین... **** یابن الشبیب گریه فقط در غم حسین گریه فقط به غربت سلطان نشأتین **** رشتهای بر گردنم افکنده دوست میکشد هرجا که خاطرخواه اوست **** سخن درست بگویم که نتوانم دید که مِی خوردند رقیبان و من نظاره کنم