
ای همدمِ نالهی گرفتار خسته شدم از، خطای بسیار در خلوت خود گناهکارم تو پیش همه، خدای ستار از دست خودم فراریام من ایمان مرا، خودت نگه دار آیینهی این دل سیاهم بدجور گرفته، دود و زنگار احوال مناسبی ندارم شب پرسه زدم به کوچه بازار با گریهی من چه کار داری تا صبح، محل به بنده نگذار در باز کن، آبروی من ریخت ماندم دمِ خانه بی خریدار هر جا به حسین دل سپردم بر بخشش تو، شدم سزاوار زهرا شب جمعه، مادری کرد کارم شده بود سخت و دشوار مادر که رسید کربلا، گفت ای شمر که آمدی به پیکار در معرکه با خودم طرف باش چون نیست حسین بی کس و کار خشکیده گلوش بی مروت با حنجر او نرو کلنجار منو چشم به راه نزار تو رو جون مادرت، پا تو قتلگاه نزار منو زا به راه نکن دست و پا که میزنی مادرو نگا نکن یه نفر کاری کنه شمر اومده برا ما، جلو داری کنه