گرچه هرگز نشدم اهل مناجات و دعا باز حاجات منِ دل شده را کرد روا بر سر سفره نشستند اهالی سحر اهل این سفره کجا و منِ نااهل کجا مدتی پشت در خانه زمینگیر شدم مهدی فاطمه فرمود که برخیز و بیا ادب و شرم و پشیمانیِ تو قیمت داشت بندهی غمزده خوش باش که بخشید تو را بنشین بر سر سفره، بنشان آتش دل نیست دردی که ندارد سر این سفره دوا ***** الهی اکبر از تو، اصغر از تو به خون آغشتگانم یکسر از تو ***** در شب پنجم ماه رمضان ای دل من میرسد نور حق از پنج تن آل عبا به نبی و به علی و به حسین و به حسن به گل سرسبد آل پیمبر زهرا نظری کن که دمی مثل شهیدان باشم زنده میشد دل من از دم گرم شهدا ***** دعای زیر لب دارم شبانه بگو آمین تو ای ماه یگانه الهی هیچ مظلومی نبیند عزیزش را به زیر تازیانه ***** الهی مادرم زهرا جوان است چرا پس قامتش همچون کمان است ***** تو ستارهی سحر منی تو که پارهی جگر منی تو که نازنین پسر منی ولدی علی ولدی علی ****** بسکه دویدم عقب قافله پای من از ره شده پر آبله