گرچه هرگز نشدم اهل مناجات و دعا

گرچه هرگز نشدم اهل مناجات و دعا

[ حاج سعید حدادیان ]
گرچه هرگز نشدم اهل مناجات و دعا
باز حاجات منِ دل شده را کرد روا

بر سر سفره نشستند اهالی سحر
اهل این سفره کجا و منِ نااهل کجا

مدتی پشت در خانه زمین‌گیر شدم
مهدی فاطمه فرمود که برخیز و بیا

ادب و شرم و پشیمانیِ تو قیمت داشت
بنده‌ی غمزده خوش باش که بخشید تو را

بنشین بر سر سفره، بنشان آتش دل
نیست دردی که ندارد سر این سفره دوا

*****

الهی اکبر از تو، اصغر از تو
به خون آغشتگانم یک‌سر از تو 

*****

در شب پنجم ماه رمضان ای دل من
می‌رسد نور حق از پنج تن آل عبا

به نبی و به علی و به حسین و به حسن
به گل سرسبد آل پیمبر زهرا

نظری کن که دمی مثل شهیدان باشم
زنده می‌شد دل من از دم گرم شهدا

*****

دعای زیر لب دارم شبانه
بگو آمین تو ای ماه یگانه 

الهی هیچ مظلومی نبیند
عزیزش را به زیر تازیانه

*****

الهی مادرم زهرا جوان است
چرا پس قامتش همچون کمان است

*****

تو ستاره‌ی سحر منی
تو که پاره‌ی جگر منی
تو که نازنین پسر منی
ولدی علی ولدی علی

******

بس‌که دویدم عقب قافله
پای من از ره شده پر آبله

نظرات