اگر درد داری دوا میکنم بیا حاجتت را روا میکنم تو از من گریزانی و باز من تو را بندهی خود صدا میکنم اگرچه زِ کار تو ناراضیام تو را باز از خود رضا میکنم تو با من کنی قهر و من آشتی تو کردی خطا من عطا میکنم تو را خواندم اکنون که باز آمدی کجا دست خالی رها میکنم؟ به کارَت زدی بس گرههای کور مخور غم من از لطف وا میکنم تو از من جدا گشتهای ورنه من کجا از تو خود را جدا میکنم؟ تو مستوجب آتش دوزخی من از اشک چشمت حیا میکنم مرنج از بلاها که من گاهگاه نوازش تو را با بلا میکنم زِ آلودگی تا که پاکت کنم تو را عاشق کربلا میکنم به یک یا حسین و به یک قطره اشک تو را پاک از هر خطا میکنم جواب تو را گر نگویم جفاست کجا من به عبدم جفا میکنم طبیب و دوای تو شیعه منم مداوات با یک دعا میکنم **** به قربان تو و لب عطشان تو الهی خواهرت شود قربان تو اَلا ای همسفر کمی آهستهتر مرا با خود ببَر