هرگز گمان مبر که ز یاد تو غافلم بنشستم ار خموش، خدا داند و دلم مایل به وصل گل نبُوَد هیچ بلبلی اندازهای كه من به وصال تو مایلم گر جان ندادم از غم هجرت مرا ببخش بد كردهام ولی به بدِ خویش قائلم