نوبتِ رزمِ شیرِ مردان است از سر خیمهها پناهی رفت رو به میدان جنگ با هیبت پسر شاه مثل شاهی رفت بادِ بیتابی به زلف او انداخت بغضِ غم پنجه در گلو انداخت دست در گردن عمو انداخت پیش چشمان ماه، ماهی رفت ای به قربانِ رویِ زیبایت اندکی صبر کن که بابایت خیره مانده به قد و بالایت پدرش تا کشید آهی رفت أشبهُالنّاس به پیغمبر گفت رو به دهها هزار لشکر گفت نعرهای زد أنا ابنُ حیدر گفت رنگ از صورت سپاهی رفت گفت دستپروردهی یَلی هستم خستهام تشنهام ولی هستم من علی، وارث علی هستم هرکس از ترس سمت راهی رفت با هر آنچه که میرسید زدند چون علی بود پس ندید زدند بر سرش ضربهای شدید زدند چشمهای علی سیاهی رفت آه از آنچه ضربه با وی کرد اسب را سمت خیمهها هِی کرد قسمتی از مسیر را طی کرد اسب در راه اشتباهی رفت **** وسط کوچه ریختن سر تو، یارالی علی از عبا میریزه پیکر تو، یارالی علی **** نیزهداران چه زود میآیند عدهای با عمود میآیند تیغها هِی فرود میآیند نوبت سنگ و چوبها هم شد وای من وِلوله است دور و برش جنگ یا هروَله است دور و برش چقَدر حرمله است دور و برش غرق در تیر سبط خاتم بود آمده بر سرت پسر بابا سر نهاده به روی سر بابا میکِشد آه از جگر بابا عمّهاش دید وقت ماتم شد ازدحام و صف است واویلا سوت و جیغ و کف است واویلا هلهله با دف است واویلا دشمنش شادمان از این غم شد **** إرباً إربا کردن پیکرت رو، یارالی علی چی بدم جواب مادرت رو، یارالی علی چقدر خون رفته از تن تو، یارالی علی چه طولانی شد کشتن تو، یارالی علی واسه اشکای من کِل کشیدن، یارالی علی نامرتب رگهاتو بریدن، یارالی علی (حسین، وای، وای، وای...) **** تا چشمم کار میکنه، نیزه نیزه نیزه میبینم رو سینت داره چیکار میکنه؟ نیزه میبینم