پناه

پناه

[ محمد امینی ]
هستی پناه و من هستم پناهنده
زیباترین مخلوق، صالح‌ترین بنده
هربار گرفتم با دستام ضریحت رو 
دیدم که دستام تو دستِ خدا بنده 

ای صاحب من و راهبِ دل اَرامنه اباالفضل
(در دارِ دو جهان نوکریِ تو برا منه اباالفضل)٢

یا ابوفاضل، زیبا ابوفاضل 
پشت من گرمه به کوه با ابوفاضل 
یار ابوفاضل، دلدار ابوفاضل 
نه دیگه نمی‌شه تکرار ابوفاضل 

یا عبّاس، یا سیّدی... 
****
شغلم شریفه چون شغلم غلامیشه
عشقو رصد کردم، دیدم حوالیشه
من یادمه حرفاش، بابام همش می‌گفت:
سلطان اباالفضله، نون تو گداییشه

ای دلبر من و دلبر دل عراقیا اباالفضل 
(قربون قدِ رعنای تو بشم ای ساقیا اباالفضل)٢

عشق ابوفاضل، با عشق ابوفاضل
می‌رسونه تا عشق ابوفاضل 
یار ابوفاضل، دلدار ابوفاضل 
نه دیگه نمی‌شه تکرار ابوفاضل

یا عبّاس، یا سیّدی...

نظرات