میمنه مست حسن، میسره مست حسن فقط نَه پرچم و نیزه، معرکه دست حسن بنازم این علمو، قدرت لَم یزلی حکومت علوی و وزیر جنگ علی میرود میدان، حیدری دیگر محشری دیگری، صفدری دیگر همچو مصحفها پاره شد صفها سرنگون گشته خیبری دیگر سیدنا الحسن، شیرِ جمل حسن ... ***** مانده به دامنشان لکهی ننگ جمل عدو نرفته زِ یادش صحنهی جنگ جمل علی کنار حسن، حسن کنار علی زلف حسن گره خورده به ذوالفقار علی میرود میدان حیدری دیگر روح همان روح و پیکری دیگر فتنه خنثی شد، کمرش تا شد و نماند از وی اثری دیگر سیدنا الحسن، شیر جمل حسن ... ***** بنازم این جَنَمو، شکوه و عزم حسن خیره شده ابوفاضل به طرز رزم حسن حک شده نام حسین، روی عقیق حسن به یادم آمده قاسم، وارث تیغ حسن میرود میدان، کربلا قاسم قاسم الجبار، عین و یاء قاسم نوجوان اما از جوانمردان ای جوانیِ مجتبی قاسم سیدنا الحسن، شیر جمل حسن ...