بینوا دستش نگیری، بینواتر میشود این گدا را گر کنی طردش گداتر میشود های و هوهای خطاکار از سرِ بیچارگیست زود تحویلش نگیری بیحیاتر میشود آن جوانی که جوانی داده از دست آمده قامتم زیر گُنَه هر روز تاتر میشود سائلی یک لاقَبا پشت درِ این خانه است رد کنی او را اگر، یک لاقباتر میشود دست و پا گم کردهام، چون دست و پاگیرت شدم گر نبخشی، بندهات بیدست و پاتر میشود دست خالیِ مرا زهرا تصدّق میکند هرکه محتاجش شود، حاجترواتر میشود با بدیهایم کنار آمد فقط شخصِ علی طفلِ شرمنده زِ بابا دلرباتر میشود جانِ من بیتابِ وادیُالسلامِ حیدر است بین قبرم لطف مولا، برملاتر میشود سفره را با گریه میچینند خوبانت ولی سفرهات با روسیاهان باصفاتر میشود من به استقبالِ ماهِ توبه رفتم با حسین چون که با ارباب، آدم، باخداتر میشود روزهداران! شاه، عطشان و گرسنه کُشته شد پس به یادش نوکرِ او کم غذاتر میشود با نوک سرنیزهها بر روی جسمش میروند آن لباس کهنه دارد نخنماتر میشود