من زینبِ صبور تو بودم، ولی حسین هنگام قتلِ صبرِ تو، صبرم تمام شد دیدم به جای آب، لبت نیزه میخورد از آن به بعد، آب به لبهام حرام شد ای احترام واجب زینب، دَم غروب عریان شدی و جسم تو بیاحترام شد بعد از عبور چکمهی شمر، از تنت حسین صحبت زِ نعلهای سواره نظام شد خیلی نگاهشان به من اذیتکننده بود دور و بر تو، دور و برم ازدحام شد کارم کجا کشیده که پردهنشین شهر با شمرِ بد دهن، سر تو همکلام شد یا اباعبدالله آقای من... بی تو باشم، گمان نمیکردم فکر باد خزان نمیکردم سایهات بر سرم که بود اصلا درد خود را، نهان نمیکردم اگر عباس در کنارم بود وحشت از ساربان نمیکردم کاش اصلا زمین نمیخوردی کاش اصلا فغان نمیکردم تَه گودال، اگر نمیماندی التماس سنان نمیکردم سر معجر، بزن بزن با این شمر بیخاندان نمیکردم سر تو بود ور نه با خولی من دهان به دهان نمیکردم