ما را که یا مجیر و اجرنا عوض نکرد دلتنگ گریههای محرم شده دلم ***** در اصل هجران تشنگی و وصل باران است حسی که من دارم همان حس بیابان است نزدیکی و دوری ملاک وصل و هجران نیست راضیست او وصل است ناراضیست هجران بازار ما گرم است از سنگ سر کوچه دیوانه محتاج اذیتهای طفلان است پروانه گرچه سوخته اما پشیمان نیست روزی پشیمان میشود هرکه پشیمان است گاهی بجای حرف باید گریه را آورد بهتر به حاجت میرسد طفلی که گریان است از راهب و درخت چه کم داشت دخترش آویز این دلی و بهای بهانهاش فردا گریبان گناهش را نمیگیرد هرکه سر هجران تو پاره گریبان است با قصد غربت آمدیم و غربمان دادند مهمان تو انگار نه انگار مهمان است قصر است زندانی که یوسف را بغل کرده قصری که یوسف را به زندان برده زندان است باید برای تو که منت بر سرم داری آبرو را داد جان دادن که آسان است مردم که میخندند، ما یک گوشه گریانیم آدم که عاشق میشود حالش پریشان است تکلیف این دل را که آوارهست روشن کن دل که بلاتکلیف شد اینقدر حیران است تنبیه کردم این لبی را که نبوسیدت بنگر که از حسرت چگونه زیر دندان است سینهزنان، مویه کنان دامن کشان آمد زینب گلش را دید اما دید عریان است سر پیراهن تو گریهی ما را درآوردند میان اینهمه کشته چرا تنها تو عریانی بر روی کشته لااقل چیزی میاندازند گیرم که این افتاده اصلاً نامسلمان است یک عبا داشتی و خرج علیاکبر شد حسین جانم... یک عبا داشتی و خرج علیاکبر شد با چه از روی زمین جسم تو را بردارم کاش میشد که کنار بدنت جان بدهم فکر همراهی با شمر دهد آزارم خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند من که از راهیِ بازار شدن بیزارم حسین جانم... این کشتهی فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست وین ماهیِ فتاده به دریای خون که هست رخت بر ستاره بر تنش افزون حسین توست