
(قرار بود به ما، فیضی از سحر بدهی به قدر بال مگس، اشک مختصر بدهی)۲ ضمانتی است برای سلوک اهل سحر اگر زمان مناجات، چشم تر بدهی میان شعله نشستن، عروج پروانه است مرا تو عاقبت از پای شمع، پر بدهی وصال عاشق و معشوق، دردسر دارد به دست و پات میافتم، که دردسر بدهی کجای شهرِ نفسگیر، ندبه میخوانی؟ بناست گاهگداری به ما خبر بدهی نشستهام سر این کوچه، گریه میخواهم نشستهام که به من، اشک بیشتر بدهی چقدر نام تو زیباست، اباعبدالله نمک زندگی ماست، اباعبدالله (حسین جان ...) ۳ روز من تو، شب من تو، همهی عمرم تو تو چه کردی که من از خواب و خوراک افتادم دل شکستهی عُشّاق را ندیده بخر چه میشود اگر این مرتبه، ضرر بدهی من آه میکشم آنقَدر تا که پاک شوم اگر به آه جگر سوز من اثر بدهی قسم به حضرت زهرا، درست خواهم شد به این خرابترین، مُهلتی اگر بدهی شناسنامهی من را بگیر از من تا برای کرببلایی شدن، گُذر بدهی به حقِ پارهجگرهای تشنهکام اُحُد ببخش تا که به من فرصتی دگر بدهی ندید حمزهی خود را، چگونه مُثلِه شد چطور خواهر مظلومه را خبر بدهی امان ز قلب عقیله، چه دید در گودال تنی بدون سر و نیزه خورده و پامال حسین....