علیاصغرم، ای علیاصغرم... روی نیزه میخندی ای خوشگلم شده خندهی قاتلت، قاتلم چه داغی گذاشتی علی رو دلم اگه غنچه بودی شکوفا شدی به ششماهگی مَردِ بابا شدی روی نیزه همقد سقّا شدی علیاصغرم، ای علیاصغرم... به پیش پدر مانده بال و پَرت به نیزه اگر رفته اصغر سرت چرا روتو میگیری از مادرت؟ تو رو نیزه و من اسیر طناب نمیآیی یک شب به خواب رباب نذار گریهی مادرو بیجواب علیاصغرم، ای علیاصغرم... **** لایلای علیاصغر، بخواب عزیزِ مادر کاشکی داشتی اشکی، شاید میشد لبات تر تو خیمهها نمونده، نه آبی و نه شیری انقدر نکن تلظّی، دور از جونت میمیری لایلای علیاصغر... عمو نیومد امّا میسپرمت به بابات علی برو به میدون دست علی به همرات کاشکی تو این بیابون، یه کم بباره بارون یا اینکه بین لشکر پیدا شه یه مسلمون از همهمه میترسی، از هلهله میترسی از اون تیر سهشعبه، از حرمله میترسی ای گل سرخ پَرپَر، یه بار نگفتی مادر رفتی و روی نیزه راحت خوابیدی آخر گل پسرم چقدر زود قدت رسید به بابات مادر برات بمیره که نیمه باز پلکات لایلای علیاصغر...