
رد پایش همه جا قبله نما میسازد امام هادی خطی از جامعهاش جامعه را میسازد خادم خانهاش از خاک طلا میسازد کرمش نیز به شدت به گدا میسازد بی سبب نیست اگر عادتش احسان شده است نوهی ارشد آقای خراسان شده است بر سرم سایه ایوان طلایی دارم گوشهی صحن عجب حال و هوایی دارم از سر سفرهی او عجب نان و نوایی دارم سامراییام و عادت به گدایی دارم سامرا کربوبلایی به نظر میآید این دو شش گوشه به دنیا چقدر میآید شیعیان تا به ابد بر سر پیمان هستند تو اگر امر کنی گوش به فرمان هستند صف به صف لشکرت از مردم ایران هستند که به فرماندهی شاه خراسان هستند سخت سیلی زده بر بی ادبان با ادبش هر که لبیک یا علی النقی آید به لبش نالهها از دل بیچاره کنم کافی نیست خویش را از غمت آواره کنم کافی نیست گریه بر داغ تو همواره کنم کافی نیست پیرهن در غم تو پاره کنم کافی نیست سالها همنفس حجرهی صبرت بودی کنج زندانی و همسایهی قبرت بودی متوکل متوکل شده گویا به یزید سامرا شام شده تیره شده صبح سپید باز هم پای حرامی به در خانه رسید پسر فاطمه را در وسط کوچه کشید فاطمی بود علی بود ولی یار نداشت شکر دشمن به زن و بچهی او کار نداشت