
تنها امام سامرا تنها چه میکنی؟ در کاروان سرای گداها چه میکنی؟ یارم برای رنگ تنت گریه میکنم پای نفس نفس زدنت گریه میکنم باور کنیم حُرمت تو مُستدام بود؟ یا بُردن تو بُردن با احترام بود؟ گرد و غبار، روی تو ای یار ریختند روی سر تو از در و دیوار ریختند مرد خدا کجا و اینهمه تحقیر، وای من بزم شراب و آیهی تطهیر، وای من هر چند بین رَه بدنت را کشید و بُرد دست کسی به روی زن و بچهات نخورد باران نیزه، نیزه نصیب تَنت نشد دست کسی مزاحم پیراهنت نشد این سینهات مکان نِشست کسی نشد دیگر سر تو دست به دست کسی نشد **** برادر جان سرت کو آمدم دور سرت گردم الهی من فدای زخمهای پیکرت گردم تو ماندی من زِ خون حَنجرت گیسو کُنم رنگین بمان تا همسفر با خون پاک حَنجرت گردم کنار قَتلِگَه با خود دو دریا اشک آوردم مگو سَقا نداری آمدم آبآورت گردم سپر کردم تن و از تازیانه میکشم مِنَت به امیدی که سر تا پا شبیه مادرت گردم طواف آوردم و دور تو گشتم حال رُخصت دِه که یکبار دگر دور تو جای اکبرت گردم تمام لشکرت پیش خدا رفتند رخصت دِه که من خود با تن تنها تمام لشکرت گردم **** پناه عالمیان زینبت پناه ندارد به جز تو ای شه خوبان پناهگاه ندارد اگر اجازه دهی، صف کشیده از پِیَت آییم که این سپاه نگوید، حسین سپاه ندارد