دست کریم روزی من را زیاد داد

دست کریم روزی من را زیاد داد

[ حاج حسین سازور ]
دست کریم روزیِ من را زیاد داد
آبی طلب نکردم و دیدم مراد داد

از خالِ هاشمیِ لبش کعبه ساختم
ما را حکایتِ سرِ زلفش به باد داد

شکر خدا که فاطمه در راهِ بندگی
کار مرا حواله به خیرُالعباد داد

با یا رضا به حلقه‌ی این در زدم ولی
دیدم جوابِ سائل خود را جواد داد

اینجا اگر تمام گداها نظر شدند
احساس می‌کنند که محتاج‌تر شدند

نزد کریم تحفه‌ی بهتر می‌آورند
کاسه گلابِ ناب ز قمصر می‌آورند

مهمانمان کنید بگوئیم یا جواد
تا اشک را ز چشمه‌ی کوثر می‌آورند

در کاظمین عریضه نوشتیم دستِ جمع
دیدیم یا رضا ز حرم در می‌آورند

آنان‌که آشنای همین خانواده‌اند
کی رو به سوی خانهء دیگر می‌آورند

از سوی عرش آمده دردانه‌ی رضا
مستِ شمیمِ فاطمه شد خانه‌ی رضا

صحرا چقدر صورت لیلا کشیده است
مجنون منم که دیده به دریا کشیده است

توصیفِ آفتاب هم بکنم باز ناقص است
مثل پدر درست به زهرا کشیده است

شب تا سحر دعای جوادالائمه است
ما را حساب کرده و بالا کشیده است

میل رسیدنِ دو سه بوسه به مرقدش
مشتاق را به آن سر دنیا کشیده است

هرکَس شده هوایی و دلداده‌ی حسین
پل می‌زند ز جاده مشهد به کاظمین

یک بام دارد و دو هوا، غیر این که نیست
صحن شماست صحن رضا، غیر این که نیست

هر چند بُرده نوکرِ تو آبروی تو
من مُنتَسَب شدم به شما، غیر این که نیست

از من مگیر گوشه‌ی بابُ الجواد را
حاجات دنیویِ گدا، غیر این که نیست

امشب اگر کسی درِ این خانه را زده
دارد هوای کرب و بلا غیر این که نیست

پس باز هم بیا و جواب مرا بده
پس باز هم بیا و بخر، کربلا بده

جان می‌کَنی به خاک ولی نیست خواهری
جان می‌کَنی ولی نبریده است حنجری

جان می‌کَنی و هلهله‌ها زجر می‌دهند
دور و بَرِ تو نیست ولی آه مادری

جسم تو می‌برند کنیزان به پشت بام
اما نمی‌برند به سرِ نیزه‌ها سری

جان می‌کَنی به خاک ولیکن نمی‌رسد
انگشتر و ردا و عبایت به دیگری

راحت به خاک حجره‌ی خود سر گذاشتی
داغ سه ساله و غمِ معجر نداشتی

نظرات