درد از ما دوا علی اصغر آیهی حقنما علی اصغر هست در بین ظلمت عالم شاهراه لقا علی اصغر گرهها از مصائبش وا شد هر کسی گفت علی اصغر مطلق حق علی مع الحق است حیدر کربلا علی اصغر به خدا یک تنه عوض کرده حاصل جنگ را علی اصغر عمرسعد دست و پا گم کرد تا که زد دست و پا علی اصغر خون او بر زمین نریخت نریخت داشت از بس بها علی اصغر وای از آب و بینصیبی او شرح کن روضهی غریبی او شیرخواری گرسنه و مغموم رفته از حال با رخی معصوم جان فدای حسین و اطفالش شدهاند از فرات هم محروم از عطش آنقدر به خود پیچید گریهاش شد سکوت نامفهوم درد فرزند غصّهی پدر است این دو اصلا لازم وملزوم با نسیمی که داغ و سوزان بود شد سپیدی حنجرش معلوم بیهوا سر روی زمین افتاد با سهشعبه بریده شد حلقوم قامتاش قدر یک سهشعبه نبود ذبح شد طفل ذبح نامرسوم مات و حیران میان میدان ماند پدری خسته، بیکس و مظلوم جلوی چشم مادرش ای وای رفت بر روی نی سرش ای وای