دختری که یکتنه فاتح شاماته رقیه ساداته اون سه سالشه ولی قبلهی حاجاته رقیه ساداته همهی زندگیِ عمّهی ساداته رقیه ساداته، رقیه ساداته، رقیه ساداته قدم گذاشت روی خرابه لرزید ستون دربار بنی اُمیّه نوشته روی بیرق اباالفضل رفعالله رایتُ الرقیه ای جانِ حسین، قرآنِ حسین دیدن داری روی دستان حسین شهزادهی عشق، دردانهی عشق جانم جانم جانم، بانوی دمشق مولاتی رقیه جان... دختری که شهر شامو کرده ویرانه دختر سلطانه اون که طعنه زد به بنت ابن مرجانه دختر سلطانه هم مطهّرهست هم حضرت ریحانه دختر سلطانه، دختر سلطانه، دختر سلطانه خون علی توی رگاش میجوشه دختری که از این قبیله باشه کسی که جاش رو شونهی عموشه باید علمدار عقیله باشه حلمای حسین، دنیای حسین دلدادهی سقّایی و زهرای حسین شهزادهی عشق، دردانهی عشق جانم جانم جانم، بانوی دمشق