داری میری حال این خونه دلگیره میری ولی نمیگی علی میمیره من که دلم بی تو از این شهر سیره اگه بری سلامم بیجواب میشه از غم تو دل حسنم آب میشه دنیا سر زندگیمون خراب میشه تو رو به راه میشی عزیزم باید هنوز باشی عزیزم منتظره زینب ببینه از بسترت پاشی عزیزم زهرا نرو امّید حیدر ... راه که میری توی دل من آشوبه هر قدمت به سینه غم میکوبه به سختی پا میشی میگی حالم خوبه فضه که هست چرا میزنی جارو تو یه کمیکن فکر وَرمِ بازوتو سه ماه که علی ندیده روتو میلرزه زانوت راه که میری روی موهاته رنگ پیری پهلو تو حق داری ولی باز چرا اَزم روتو میگیری زهرا نرو امّید حیدر ... از رفتنت نگو چشام میباره تابوت که نیست چارهی دل بیچاره هنوز تمام نشده کار گهواره اشک حسن این شبا دیگه فرق داره خیره نگاه به خون در و دیوار دستهای تو میگه که چشمات تاره زخمت دهن وا کرده بازم نشستی و شکست نمازم مرهم نداره زخم سینت دارم میسوزم و میسازم زهرا نرو امّید حیدر ...