از چه مادر سر تو بر زانو گرفتی پیش من از چهرهی خود رو گرفتی در سحر وقت نمازِ شب به ناله دست خود آهسته بر پهلو گرفتی خونِ پهلو دارد خود حکایت از غم گوئیا میبندی بار رفتن نمنم یادم آمد بودی با عدو رو در رو اشک چشمت جاری همچو خون پهلو گریهها با چشم تارت از دعا بگذشته کارت آرزوی مرگ داری از خدا با حال زارت (مهربان ای مادر من۳)۴ با چه رویی زد عدو سیلی به رویت با غلاف و تازیان آمد به سویت چادرت خاکی تنت مجروح و زخمی بوی آتش میدهد هر تار مویت بر سرم با دست بیرمق زد شانه بوسه زد بر روی دختر دردانه خون پهلو دارد خود حکایت از غم گوئیا میبندی بار رفتن نمنم ای تمام هست و بودم مادر صورت کبودم در فشار درب و دیوار کاش من شاهد نبودم (مهربان ای مادر من۳)۴ میکنم بر تو وصیّت جان مادر میزنی آتش به من با دیدهتر یاریم کن بشنو از من این سفارش زینبم جان تو و جان برادر امتداد این غم کربلا پابرجا ده حسینم یاری او غریب و تنها روی صحرا پیکر او بر سر نیزه سر او جای زهرا مادری کن بوسه زن بر حنجر او (ای حسین جان ای حسین جان۳)۴ کربلا منظومهی احساس داری یک رقیّه چون کودکی یاس داری حفظ معجر کن مخور غم تا که مادر شیرمردی همچو یک عبّاس داری روی تل میبینی خنجری بر حنجر شمر دون میبرد از حسین تو سر غرق در خون، خسته، بیحال ناظری بر حال و احوال کن مرا یاری میان ازدحام و حول گودال (ای حسین جان ای حسین جان۳)۴