به میدان مثل حیدر آمد و طوفان به راه انداخت یکی بود و عجب ترسی به جان یک سپاه انداخت به خود لرزید لشکر یک قدم حتی عقبتر رفت به خیل جمعیت وقتی که چرخید و نگاه انداخت پیمبر صورت و سیرت علی هیبت، حسن طینت سران جنگ را هم اینچنین در اشتباه انداخت کسی در پاسخ هَل مِن مبارز نیست حرکت کرد خروشید و یکایک دست و سر در بین راه انداخت به لشکر زد رجز میخواند و میچرخید و با شمشیر صدوهشتاد سر را با کلاه و بیکلاه انداخت چنان طوفان پاییزی که در جنگل به پا خیزد سر و دست یلان خیره سر را مثل کاه انداخت کسی از روبهرو با او نمیجنگید ******* ای که با تیغ به خون میکشیَم تو مپندار کنون میکشیَم اکبرم را که به خون آغشتند در همان لحظه مرا هم کشتند ******** عذابم نده روی زمین نکش پاهاتو عذابم نده پیش چشام نبند چشاتو پیرم کردند از زندگی سیرم کردند کنار نعش جوونم زمین گیرم کردند ********* ای ساقی لب تشنگان ای جان جانانم سقای طفلانم داغت شکسته پشت من ای قوت جانم سقای طفلانم سقای دشت کربلا اباالفضلاباالفضل دستش شده از تن جدا اباالفضل اباالفضل ******* خمیده خمیده رسیدم به تو شکستم شکستم دم جسم تو عزیزم عزیزم شبیه تنت بریده بریده میگم اسم تو