به منبر می‌رود دریا به سویش گام بردارید

به منبر می‌رود دریا به سویش گام بردارید

[ حنیف طاهری ]
به منبر می‌رود دریا، به سویش گام بردارید
هلا اسلام را از چشمه‌ی اسلام بردارید

مبادا از قلم‌ها جابیفتد واژه‌ای اینک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی، جام بردارید

سَلونی را هدر کردند روزی مردمان، امروز
بپرسیدش، از اسرار جهان ابهام بردارید

نسیم صبح صادق می‌وزد از گیسوی صادق
از این مضمون پیچیده جناسِ تام بردارید

به فرزندان، به اهل خانه، جز ایشان که می‌گوید
غلام خسته‌ام خفته، قدم آرام بردارید

اگر فرمان او باشد، نباید پلک برهم زد
بسوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید

رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه
بجز احکام او چشم از همه احکام بردارید

بجای حج بسوی کربلا رفتن خداجویی‌ست
کفن باید بجای جامه‌ی احرام بردارید

اگر در گوش نوزادی اذان می‌خواند، می‌فرمود
که با آب فرات و تربت از او کام بردارید

میان شعله‌ها آیات ابراهیم می‌سوزد
میان گریه‌ ختم سوره‌ی انعام بردارید

*****

می‌دویدم پِیِ‌شان نیمه‌شب از کوچه‌ی تنگ
با دلی خون که به یاد شب صحرا افتاد

یاد آن دخترکی که عقب قافله‌ای
چشم‌هایش به دو تا چشم عمو تا افتاد

پلک آتش‌زده‌اش گرم شد و خوابش رفت
ناقه کوشید نیفتد، ولی آنجا افتاد

آسمان تیره و صحرا همه خارستان بود
خواست تا آه کشد از نفس، امّا افتاد

عمه، بابا و عمو را همه را کرد صدا
در عوض زجر رسید و به رخش جا افتاد

یک طرف دخترکی دست به روی سر داشت
یک طرف زجر چه‌ها کرد که از پا افتاد

یک طرف دخترکی دست به پهلو می‌رفت
یک طرف از سر نیزه، سر بابا افتاد

*****
استخوانی اگر از سینه‌ی او سالم ماند
آن هم از ضرب سم اسب شکن در شکن است

نظرات