ای لشگر حق را سر و سردار اباالفضل

ای لشگر حق را سر و سردار اباالفضل

[ حاج مهدی سلحشور ]
ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل
وی دست علی در صف پیکار اباالفضل

هم خون حسینِ ابنِ علی در تن پاکَت
هم روح تو در پیکر ایثار اباالفضل

مانند تو در ارتش اسلام که دیده
فرمانده و سقّا و علمدار اباالفضل

تو ماه بنی‌هاشمی و ما شب تاریک
تو لاله‌ی عبّاسی و ما خار اباالفضل

هم کاشف کرب پسر فاطمه هستی
هم خِیل بنی‌فاطمه را یار اباالفضل

بر حاجت خود کرده صدوسی‌و‌سه نوبت
هر خسته دلی نام تو تکرار اباالفضل

عشق و ادب و غیرت و ایثار و شهادت
کردند به آقایی‌ات اقرار اباالفضل

تو رسته‌ای از خویش و گرفتار حسینی
خلقند به عشق تو گرفتار اباالفضل

ما بهر تو گریان و زَنَد زخم تو خنده
پیوسته به شمشیر شرربار اباالفضل

برخیز سکینه به حرم منتظر توست
جامش به کف و اشک به رخسار اباالفضل

از سوز عطش آب شده طفل سه‌ساله
مگذار بگریَد به حرم زار اباالفضل

مگذار رَوَد زینب کبری به اسیری
ای دستِ علی، دست برون آر اباالفضل
* * * *
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عبّاسِ من دیدی اما مانند خواهر ندیدی

آری درآوردنِ تیر بی‌دست از دیده سخت است
امّا درآوردنِ تیر از نای اصغر ندیدی

نظرات