دست عباس به دامان امام حسن است سند قلب اباالفضل به نام حسن است سالیانیست که درگیر مرام حسن است گرچه ساقیست ولی تشنهی جام حسن است چِقَدَر خصلت دلدار به دلبر رفته کَرَمِ حضرت ساقا به برادر رفته ساحل امن یقین بود که دریا را ساخت شانهاش بود که زُلف شب یلدا را ساخت کوهی از غیرتِ حساس به زهرا را ساخت دامن اُمِّ بَنین حضرت سقا را ساخت گیسویش را به سرِ زلفِ حسینِ خود دوخت کاشفَ الکَرب شدن را به اباالفضل آموخت آفریده شده عباس برای زینب سینهی او سپرِ دفعِ بلای زینب جانِ عشاقِ اباالفضل،فدای زینب ما گدایانِ حسینیم،گدای زینب همگی بندهی عشقیم به عباس قسم پاسبانان دمشقیم به عباس قسم سیل اشکیم به دنبال نمِ دریایش دست ما را برسانید به اَعطینایش این که خوانده است حسین بن علی آقایش ارمنیهای محلّهاند علمکِش هایش هرکه را جَذبهی این عشق به زنجیرش کرد نمک سفرهی عباس نمکگیرش کرد کاش ما را به ردای کرمش وصل کنند مثل وصله به نخِ شال غمش وصل کنند مثل پَر، کنج ستون علمش وصل کنند دست ما را به ضریح حرمش وصل کنند تا که آب و گِلمان خرج عزایش باشد تنمان تکهای از صحن و سرایش باشد آبرو داده به سرچشمه،به دریا،دستش از زمین پُل زده تا عرش مُعَلّی،دستش مرده را زنده کند همچو مسیحا،دستش چقدر مُعجزهها خلق شده با دستش آن که از خاکِ درش کور شفا میگیرد با همان دستِ قلم دست مرا میگیرد آیهی نور به پیشانی او مکتوب است با وجودش بهخدا وضع حرم مطلوب است بین اطفال حسین بن علی،محبوب است سرِ دوشش چقدر حال رقیه خوب است طفل از ذوق تماشای عمو پر میزد هر زمان بوسه به دست علی اصغر میزد آه از لحظهی شومی که بلا نازل شد بین مهتاب و حرم ظلمت شب حائل شد اشک افلاک فرو ریخت زمینها گِل شد کارِ برگشتن سقا به حرم مشکل شد دامن شیر به سرپنجهی کفتار گرفت ناگهان تیغ به بازوی علمدار گرفت رود فریاد زد ای اهل حرم، دریا سوخت مطمئناً جگرِ تشنهی دخترها سوخت وسط معرکهی جنگ دلِ بابا سوخت آخرین مشک که افتاد زمین، سقّا سوخت چقدر بعد علمدار، حرم هق هق کرد بنویسید رباب از غمِ اصغر دق کرد