
اگه از سنگ دلم و چه دل تنگ دلم ... اسم زیبای تو شده آهنگ دلم ... نبینم کرب و بلات ، این میشه ننگ دلم ... که چه قدر تنگ دلم ... باز دوباره تک و تنها خارج از نگاه دنیا ... چشامو می بندم آقا ، دلو می زنم به دریا ... از همین جا پر می گیرم رو به شهر اول و آخر دنیا ... و چه زیبا دل تنها در طواف صحن آقا ... یه طرف حریم مولا ، یه طرف حریم سقا .. چه شکوهی ، چه جلالی ، چه وقاری و کمالی .. و حسین جان تو برایم همه ی دار و نداری ... دوباره تیشه به دستم عاشقانه تر ز فرهاد ... می کنم عکس یه شیش گوشه زیبا پشت پلکم تا بتونم همیشه تو رو ببینم ... باز دوباره دل تنگم به هوای تو دچاره ... دوباره چشام می باره که آقام محل بذاره ... که شاید بازم دوباره توی اون صحنی که همتایی نداره ... منو با زنجیر عشقش پای شیش گوشه بیاره ... لااقل شاید بتونم کنار حریم احساس ، کنار دست گل یاس ، کنار مقام اصغر و همون غنچه حساس جونمو قربونی صورتی ماهت کنم و تنمو نذر نگاهت کنم ... و جلوی پای زائرات تو خون سرخ تنم بتونم که دست و پایی بزنم ... آرزوم اینه دم مرگ یه سلام بدم به آقا ... بنوشم جام وصالو به سلامتی آقا ... موقع جون دادن من ، منو رو به کربلا بگردونید و روضه حضرت عباس بخونید و دور من سینه زنید و منو دیوونه کنید و تربتی زیر زبونم بذارید و هروله رو سینه ی من بکنید ... استخونامو زیر پا بشکنید و ... واسه روضه ی عطش اشک بریزید ... اشکاتونو رو تن من بپاشید ... تا که این غلام سیاه یه جو آبرو بگیره ... واسه من کفن زیاده که کسی به اربابم کفن نداده ... اباعبدالله ، اباعبدالله ...