آبت ندادن واقعاً! چهجوری شادن واقعاً؟ اگه بیان سمت حرم چقدر زیادن واقعاً! بابات بُریده واقعاً رحمی ندیده واقعاً هنوز نمیشه باورم منّت کشیده واقعاً حسین که داشت حرف التماسو میزد حرمله داشت تیرِ خلاصو میزد این لحظهی شرمندگیِ مَرده هِی یه قدم میاد و برمیگرده علی لای لای، علی لای لای... کشتن عموتو واقعاً زدن گلوتو واقعاً جای پَرِ قنداقه خون گرفته روتو واقعاً دیگه بریدم واقعاً که ناامیدم واقعاً راستی دارم میرم سرِ خاکِ شهیدم واقعاً آروم بخواب طفلِ نخورده آبم کاش شبِ جمعهها بیای به خوابم خواب ببینم آب میدی دست مادر پیشم عروسِ من نشسته مادر