سراپا اقتداره، قاسمِ ابنِ الحسن غرّش ذوالفقاره، قاسمِ ابنِ الحسن دوباره آفریدن انگاری حسنو عجب فنونی داره، قاسمِ ابنِ الحسن میونِ معرکه رفت و یه باره طوفان کرد برا امامِ زمانش فتحِ نمایان کرد یه جوری دفع خطر کرد که همه فهمیدن اَزرقو از حرفایی که زد پشیمان کرد حسن شده ابتدا، حسین شده انتها قضا شده نجمه و قَدَر شده مجتبی پدر شده فاطمی، پسر شده مرتضی حسن شده قاسم و جمل شده کربلا مولا مولا مولا، قاسم ابنِ الحسن... حسن... **** دلیر و شیرافکنه، قاسم ابنِ الحسن اگر چه بیجوشنه، قاسم ابنِ الحسن خونِ علی تو رگاش جریان داره که یکتنه سر میزنه، قاسم ابنِ الحسن خب نوهی حیدره و بُتشکن حرمه خدایی انگاری که یکّه بزن حرمه لشکریان همه مبهوت و همه در عجبن میگن که قاسم نیست بلکه حسنِ حرمه جنم، پیغمبری، غضب شده حیدری با غیرتِ فاطمی، به پا شده محشری به هر طرفی میره، عقب میره لشکری به اَزرق و بچّههاش یه جا داره برتری مولا مولا مولا، قاسم ابنِ الحسن...