
دیگر مرا ام البنین نخوانید ام البنین دیگر پسر ندارد این مادران که شوکت این سرزمیناند شاگردهای مکتب ام البنیناند پشت امام خویش را خالی نکردند جانم به این زنها که عباس آفرینند از کربلا تا کربلای پنج دیدیم لحظه به لحظه در پِی فتحی مبیناند هرگز هراس از هیبت دشمن ندارند چون پیرو راه امیرالمومنیناند ای دلت بند امیرالمونین رشتههای چادرت حبل المتین مادر ماهی و خورشید زمین ای کنیز فاطمه ام البنین یک ربائی داشته دیوان تو چهار گل روییده بر دامان تو چهار قل خواندیم در قرآن تو همسر شیری و خود شیر آفرین ای کنیز فاطمه ام البنین مثل قطره آمدی دریا شدی خاک بودی تربت اعلا شدی تا کنیزِ خانهی زهرا شدی خانهات شد قبلهی عرش برین ای به روح تو سلام اهل بیت عارفی تو بر مقام اهل بیت بچههای تو غلام اهل بیت ای غلام خانهات روح الامین ای کنیز فاطمه ام البنین تو همه تن بودی و جان شد علی در کویر تشنه باران شد علی تو شدی قاری و قران شد علی ای مفاتیح الجنان بی قرین ای کنیز فاطمه ام البنین آنکه حکم صبر از الله داشت پیش چشمت سر درون چاه داشت نیمه شبها روضهای کوتاه داشت (پیش چشمم خورد زهرا بر زمین)۲ دعایی زیر لب دارم شبانه تو آمین گو ای ماهه یگانه الهی هیچ مظلومی نبیند عزیزش را به زیر تازیانه وقت رفتن پیش چشم زینبین گفتهای عباس را ای نور عین بر نمیگردی مدینه بی حسین جانِ تو جانِ امامِ من همین حال آورده بشیر از ره خبر کاروان عشق آمد از سفر نه ستاره مانده دیگر نه قمر آه ای ام البنینِ بی بنین بندِ قلب دختر زهرا گسست تا کنار علقمه افتاد دست (با عمودی فرق عباست شکست)۲ خورد با صورت زمین آن مهجبین تا علمدار حرم از حال رفت یوسف زهرا سوی گودال رفت دست دشمن جانب خلخال رفت حمله کردند از یسار و از یمین آه روز سینهزن شد و شب گریه کرد شمر تا خندید زینب گریه کرد نعل میرقصید و مرکب گریه کرد ذوالجناح آمد به خیمه شرمگین تو نبودی خیمه را آتش زدند (عشق را در کربلا آتش زدند)۳ بچهها را بی صدا آتش زدند سوخت آن شب قلب ختم المرسلین ای کنیز فاطمه ام البنین خوب شد مادر نبودی ناگهان سرخ شد از خشم چشم آسمان تا که در گودال آمد ساربان خاتم آل عبا شد بی نگین خوب شد مادر نبودی سر شکست در حرم گهوارهی اصغر شکست (بعدِ سقا حرمت معجر شکست)۲ راهی بازار شد پرده نشین