سیدمهدی میرداماد

خدا خدا این روزای آخرمه

1755
7
خدا خدا این روزای آخرمه
سایه ی اجل دیگه بالای سرمه

دارم میرم زخمی تو بستر افتادم
ولی قاتلم غریبیه شوهرمه

راهی نمونده پیش پام میخوام دیگه برم سفر
چیزی نداشت دنیا برام جز ماتم و خون جگر

می خوام برم پیش بابام شكایت از دنیا كنم
می خوام بگم چی كشیدم تا عقده از دل وا كنم

آه من جوان بودم مهربان بودم
با تمام این مردم مدینه

آه سهم من غم شد قامتم خم شد
آه تنهایی می كشم ز سینه

وای علی غریبه علی غریبه
خدا خدا مرگم و زودتر برسون

می خوام برم دیگه من از این آشیون
كبوترم و شكسته بال و پر من

تو یه كاری كن برم به سوی آسمون
خدا خودش تو آسمون از غم من خبر داره

همه می دونن كه آتیش برای گل ضرر داره
یه دفعه بوی دود گرفت گلبرگای سفید من

سوسو می زنم شمع میون بسترم
گریه می كنم به حال و روز دخترم

اگه بمونم دست و پا گیر علی ام
خودم می دونم پس بهتره كه زود برم

پهلو به پهلو می كنم وقتی میون بسترم
یه گوشه ای كز می كنه

با چشم گریون دخترم
نمی تونم شونه كنم موی سرش رو به خدا

روزی هزار بار جون میدم
پیش چشای بچه ها

آه جان به لب دارم خسته بیمارم
بس كه افسردم از زندگی سیرم

آه من پریشانم ندبه می خوانم
روز و شب از دل الهی بمیرم

آه علی غریبه علی غریبه

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش