
(بمیرد زینبت مادر) ۲، چرا از درد مینالی؟ (گذشته چندماه امّا کماکان ناخوشاحوالی) ۲ (چُنان گیسوی من احوال بازویت پریشان است) ۲ (نزن موی مرا شانه) ۳، ندارد هیچ اشکالی ((چه معنا دارد اینکه) ۲ در جوانی قدکمان باشی) ۲ (چه معنا دارد اصلا این علامات کهنسالی) ۲ (شنیدم که شبانه رفتهای تا خانهی انصار) ۲ (شنیدم که دلت خون شد از ایمانهای پوشالی) ۲ (طلوعت را مگیر اینقدر از شام سرای ما) ۲ (تمام روز میبندی چرا بر صورتت شالی؟) ۲ (دو ماهونیم دلتنگِ) ۲ لب خندان تو بودم (شنیدم پیش اسما خنده کردی جای من خالی) ۲ ((پَرَت سرخ و رُخَت زرد و) ۲ تبَت پایین نمیآید) ۲ نمانده از جراحاتت برای دخترت حالی (حسین آبی طلب کرد و پریشان گشت احوالش) ۲ ((مزن بر سینهات) ۲ با اینچنین وضع پر و بالی) ۲ (تو خود در قتلگَه رفتی به پشت در ولی مادر) ۲ در این اوقات پایانی فقط در فکر گودالی الهی هیچوقتی بر سر پیراهنی که (به زحمت بافتی) ۲ اصلا نبینم هیچ جنجالی (الهی سُمّ مرکبها به دور از دلبرم باشند) ۲ نبینم که شود جسمش تَهِ گودال پامالی