
حسین به پیشونیش زدن خون صورت ماهو گرفت سه شعبه قلبشو درید حتّی جای آهو گرفت الهی بمیرم... الهی بمیرم به راست و چپ مایل میشد جونی نداشت به روی زین یه نیزه کارو ساده کرد با صورت افتاد رو زمین الهی بمیرم... الهی بمیرم شبیه مادر روی خاک افتاد انگار که حیدر روی خاک افتاد رو تل یه خواهر روی خاک افتاد عرش خدا افتاده رو گودال میون موج خون میره از حال زینت دوش نبّی شد پایمال سیّدناً الغریب حسین جانم ---- چقدر شلوغه قتلگاه تموم لشکر اومدندگ خسته شدن ولی بازم به قصد قربت میزدن الهی بمیرم... الهی بمیرم سختتر از اون زخمایی که وارد شده به پیکرش یه نانجیبی اومدو ناسزا گفت به مادرش الهی بمیرم... الهی بمیرم بغض علی و فاطمه دارن یه لحظه راحتش نمیذارن از کشتنش دست برنمیدارن دور تنش حلقه زده لشکر با صبر و حوصله شده پیکر مقطّع الاَعضاتر از اکبر سیّدناً الغریب حسین جانم ---- یکی صدا زد کافیه این مردو راحتش کنید سرو جدا کنید و بعد برید و غارتش کنید الهی بمیرم... الهی بمیرم هم تشنه هم گرسنه بود وقتی که رو سینهش نشست دلش یه کوه غصّه بود وقتی که پهلوشو شکست الهی بمیرم... الهی بمیرم با قهقهه پیکرو برگردوند عرش خدا رو بدجوری لرزوند چقدر دل خواهرشو سوزوند چه کینهای تو صدای شمره عرش خدا کجا جای شمره محاسنش تو دستای شمره سیّدناً الغریب حسین جانم --- زمین به لرزه اومده تیره و تارِ آسمون با خنجری که دستشه به پا میشه دریای خون عجب تیغِ کُندی خنجرو رو گلوش گذاشت موهای خونیشو کشید به سختی دست و پا میزد چقدر آروم سر رو برید عجب تیغِ کُندی از آسمون بارون خون بارید چه جوری اون رگها رو میبرّید؟ سر رو تو دست گرفت و میخندید زنی تو قتلگاه نبود امّا صداش رسید به گوش آدمها فدای غربتت بشه زهرا بنّیَ.... بنّیَ... پسرم... قَتَلوکَ ذَبَحوکَ...