
تو های و هوی نیزه ... نگام به سوی نیزه ... دیدم که خون از چشمات میریزه بر گلوی نیزه ... دیدم سرت رو پیش چشمام ، زدن به روی نیزه ... قدمقدم با نيزه ... يا سنگ زدن يا نيزه ... خودم درآوردم از پهلوى زخمى ، چندتا نيزه ... داره براى زخمات گريه میباره حتّى نيزه ... سر تو نور نيزه ... پيش تنور نيزه ... منو میبردن از پيش پيكرت به زور نيزه ... میخوام ببوسم پيشونيتو ولى چه دوره نيزه ... گلوى شيرخواره كوچيكه ؛ چقد قطوره نيزه ... حسین وای ...