خواهرم مرا از تو گرفت آن سنگ دل

خواهرم مرا از تو گرفت آن سنگ دل

[ حاج محمود کریمی ]
خواهرم مرا از تو گرفت آن‌ سنگ‌دل با نیزه، می‌بینی
خودت را دور کن از پیکرم تا نیزه می‌بینی

لب خشکم، کویری را روایت می‌کند این‌جا
اگر در این بیابان قدر دریا، نیزه می‌بینی

اگر نام علی را می‌بری، دیگر تحمّل کن
یقین یا سنگ‌باران می‌شوی یا نیزه می‌بینی

دلم جای خداوند است؛ آری، تو خبر داری
تعجّب می‌کنی در عرش اعلا، نیزه می‌بینی

به سرو جسمشان، تیر از پی تیغی فرود آمد
اگر بر قامت رعنای سرها، نیزه می‌بینی

دلم پر می‌کشد امّا نیا خواهر به دنبالم
مرا گم می‌کنی در دشت، تنها؛ نیزه می‌بینی

چنان مجروح خواهم رفت از دامان این صحرا
که یادم می‌کنی هرلحظه، هرجا نیزه می‌بینی

تعارف می‌کند با شمر، خولی بر سر ذبحم
تصوّر کن که پشت هر بفرما، نیزه می‌بینی

نظرات