حجت الاسلام شحیطاط

تا بفهماند به من طمع محبت را حسین

3590
30
تا بفهماند به من طعم محبت را حسین
در دلم انداخته شوق زیارت را حسین

هر قدر در طالع من دوری از او آمده
از قضا تغییر خواهد داد قسمت را حسین

هر که آمد تَحتِ قُبّه مُستجابُ الدَّعوه شد
زیر دِینِ خویش برده استجابت را حسین

اِنَّ لِلقتل الحسین آتش به پا شد در دلم
لحظه‌ای هم کم نکرده این حرارت را حسین

آب اگر از دشمنانش خواسته کرده تمام
بر تمام دشمنان خویش حُجَّت را حسین

دست و پا می‌زد اگر در خون میان قتلگاه
دست و پا می‌کَرد اسباب شفاعت را حسین

زخم‌های او زیاد و اشک‌های ما کم است
می‌پذیرد باز از ما این بضاعت را حسین

یه عالمه گریه به روضه بدهکارم
تا خوب نشه زخمات دست برنمی‌دارم

بذار حالا حالا نوکر شما باشم
لحظه‌ی مرگم تو خاک کربلا باشم

بده که پیش تو موی سرم سفید نشه
بده که نوکرت بمیره و شهید نشه

من اصن اومدم برات شهید بشم...

دلم را زائر گهواره کردم
پایان سفر نظاره کردم

وصیت‌نامه‌ام این است زینب
حلالم کن تو را آواره کردم

مونده روی زمین پیکر تو رها
السَّلامُ عَلی مَن دَفَنَ اهلُ قُری

خواهرت اگه نیست رفته شام بلا
ریگ و رَمل بیابون برات گرفتن عزا

همه منتظرن مادرش برسه
کاش صدای برادر به خواهرش برسه

دست قاتل اگه به سرش برسه
آخ خدا به داد موی دخترش برش

مُقَطَّعُ الاعضای من بابای من...

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش