بگو چرا انقد جراحت

بگو چرا انقد جراحت

[ حسن عطایی ]
بگو چرا انقدر جراحت
به روی پلک تو نشسته

بگو کدوم نامردی با سر
پیشونی تو رو شکسته

کی ٰرأست رو به روی نیزه‌ها زده
کی سنگ جای بوسه مصطفی زده
کی با مرکب رو صورت تو پا زده

دیدم که دور تو شلوغ شد
ریختن همه با کینه‌ی تو

خودم دیدم با چکمه می‌رفت
نامرد به روی سینه‌ی تو

می‌دیدم که تنت رو پشت و رو می‌کرد
نیزه بین پهلوی تو فرو می‌کرد

با بغض خنجر میون این گلو می‌کرد
تنت رو پشت و رو می‌کرد

حال مادرم بده حلالت نمی‌کنم
خون تازه اومده حلالت نمی‌کنم

مادرم وای... 
یارالی ننه...

نظرات