
مشک و برداشت و به سمت علقمه میره عمو جون (گل خنده رو لب بچهها بازم شده مهمون) ۲ (دیده که هر کس یه گوشه بی قراره طاقت دست رو دست گذاشتن نداره) ۲ (میره که دریا رو با مشکش بیاره) ۲ معدن عشق و مردی و وفا (میره که آب بیاره به خیمهها) ۲ السّلام یا کاشف الکروب... (داد به ارباب دو عالم با ادب تیغ ادب رو) ۲ (رفت و از علقمه پر کرد، مشک امید حرم رو) ۲ (گرچه عطش باعث سوز جگر بچهها تشنهاند عمو تشنهتره) ۲ (اما آب سمت لبش نمیبره) ۲ تشنهان توی خیمهها همه (با امید اومده به علقمه) ۲ السّلام یا کاشف الکروب... مشکو پر کرد و اومد که بره خیمه با تب و تاب دید یه لشکر روبروشن، تا نذارن ببره آب (دید که چهارهزار نفر تو کمینن تا مرگ سقای حرم رو ببینن) ۲ (تا یکی یکی لالهها رو بچینن) ۲ (آخ خدا چرا دیر کرده عمو) ۲ (پس چرا برنمیگرده عمو) ۲ السّلام یا کاشف الکروب...