قدم میزنه یل قتّالُ العرب رجز میخونه منم من حیدرنسب ادب با غضب تُو یکجا یالَلعجب عجب داره با پا کوبیده روی نَفس امّاره تا دورِ حرمه کارِ عدو زاره که سر تا پاش همه حیدر کرّاره نگهبان لشگره، بههم ریخته یکسره یه چشمش به میمنه، یه چشمش به میسره شبیهِ شیر نره، آخه باباش حیدره حیدر، حیدر ... رجز میخونه شهنشاهِ علقمه رُو بازوش یه بازوبنده یا فاطمه به پا کرده بِین دشمنها همهمه همه مُردن علَم رو میکوبه با یا علی گفتن خبر پیچیده توی لشکر دشمن تا اسم اون میاد همه زمین خوردن علمدارِ قهرمان، جلودارِ پهلوان شبیهِ تیغِ نگاش دوتا ابروی کمان علَم میکوبه زمین، بههم میریزه زمان حیدر، حیدر ... همونکه به دشمنا غضب میکنه تا زینب رو میبینه ادب میکنه آدم با فضائلش طرب میکنه طربناکه ولی درافتادن باهاش خطرناکه مثلِ باباش علی دلیر و بیباکه تُو ذات دشمناش نطفهی ناپاکه علیقدرت یا قمر، علیهیبت یا قمر علیشوکت یا قمر، علیرفعت یا قمر علیحشمت یا قمر،علیرفعت یا قمر