ز یک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان آرا که رخت نور پوشاندند بر تن، آسمانها را دو مرآت جمال حق، دو دریای کمال حق دو نور لایزال حق، دو شمع جمع محفلها دو وجه الله ربانی، دو سر الله سبحانی دو رخسار سماواتی، دو انسان خدا سیما دو عیسی دم، دو موسی ید، دو حسن خالق سرمد یکی صادق، یکی احمد، یکی عالی، یکی اعلا یکی بنیانگر مکتب، یکی آرندهی مذهب یکی انوار را مشعل، یکی اسرار را گویا یکی از مکه انوار رُخش تابید در عالم یکی شد در مدینه آفتاب طلعتش پیدا یکی نور نبوت را به دلها تافت تا محشر یکی نور ولایت را ز نو کرد از دمش احیا رسد آوای قال الصادق و قال رسول الله به گوش اهل عالم، تا که این عالم بود برپا یکی جان گرامی در دو جسم پاک و پاکیزه دو تن اما، چو ذات یکتا هر دو بی همتا محمد کیست؟ جان جان جان عالم خلقت که گر نازی کند، در هم فرو ریزد همه دنیا محمد کیست؟ روح پاک کل انبیا در تن که حتی در ادب بودند بی او، انبیا یک جا محمد کیست؟مولایی که مولانا علی گوید منم عبد و رسول الله، بر من رهبر و مولا محمد از همانها پیشتر میزیست با خالق محمد از مکان پیموده ره، تا اوج او ادنا محمد محور عالم، محمد رهبر آدم محمد منجیه اصلی، محمد سید بتها محمد کیست؟ آن کو بوده قرآن دفتر مدحش که وصفش را نداند کس، به غیر از قادر دانا محمد را کسی نشناخت، جز حق و علی هرگز چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حیدر را وضو گیرم ز آب کوثر و، شویم لب از زمزم کنم آنگه به مدح حضرت صادق، سخن انشا ششم مولا، ششم هادی، ششم رهبر، ششم سروَر که هم دریای شش گوهر بوَد هم دُ ر شش دریا صداقت از لبش خیزد، فصاحت از دَمش خیزد فلک قدر و مَلَک عبد و قضا مِهر و قدَر امضا بسی ضُحادُ و عُبادم بی مهرش، همه کافر بسی عالِم، بسی عارف، همه بی نور او اعما دو خورشید منیر او، هشام و بو بصیر او دو کوه حکمت و ایمان، دو بحر دانش و تقوا مرا دین نبی، مِهر علی و مذهب جعفر سه مشعل بوده و باشد، چه در دنیا چه در عقبا در دیگر زنم غیر از در آل علی، هرگز ره دیگر روم غیر از ره این خاندان، حاشا بهشت من بوَد مِهر علی و مهر اولادش نه از محشر بوَد بیمم، نه از نارم بوَد پروا سراپا عضو عضوم را، جدا سازند از پیکر اگر گردم جدا یک لحظه از ذریهی زهرا