رسید وقتِ من و خیمۀ عزا زدنت رسید نوبت من، وقتِ بوسهها زدنت ببین که زخمِ تنم تازه است، جانانم ببین گرفته صدای من از صدا زدنت هنوز پیشِ نگاهِ من است، چون کابوس به زیرِ دشنه و سر نیزهها دست و پا زدنت ***