یک اربعین گذشت و ندیدم تو را

یک اربعین گذشت و ندیدم تو را

[ حاج محمود کریمی ]
یک اربعین گذشت و ندیدم تو را 
دیدم ولی کجا؟! به سر نیزه ها حسین

ما بوسه میزدیم به پیشانی ات ز دور
تو میگرستی به غریبی ما حسین

تو روز بر فَراز سنان هم زبان من
من در نماز شب به تو کردم دعا حسین

آن لحظه ای از تو به مقتل جدا شدم 
ای کاش میشدی سرم از تن جدا حسین
*
با نیزه ها تو کوچه ها می رقصیدن
به گریه ی داغ دیده ها میخندیدن

قاتل من در این سفر بوده
خون تو روی چکمه ی قاتل
*
شکر خدا که بعد چهل مرحله فِراغ
شدم قسمتم زیارت کرببلا حسین

از گوشه ی خرابه یتیم سه ساله ات 
در کربلا رِسانده سلام تو را حسین

لب بر لبت نَهاد و سرت را به بَر گرفت
آهی کشید و ناله زد و گفت یا حسین

یادم نمی رود که بر احوال من گریست
رأس تو در میانه ی تشت طلا حسین
*
تو رو میون قتلگاه، غریب گیر آوردنت
رقیت و تو کوچه ها، یتیم گیر آوردنش

بچه ها هم میزدنش، از نیش تازیونه ها 
نشونه بود روی تنش، یتیم گیر آوردنش

حتی یه پارچه هم نبود، حتی برای کفنش
یتیم گیر آوردنش

که خون اومد از دهنش، یتیم گیر آوردنش...
چه سخت بود، اون شبِ تو، بیابونا گمشدنش

از موهاش، کشوندنش، یتیم گیر آوردنش
تفریح بچه ها چی بود؟!، خنده به گریه کردن
غریب گیر آوردنش
***

نظرات