من نیمه جان، مسافر از ره رسیده‌ام

من نیمه جان، مسافر از ره رسیده‌ام

[ میثم مطیعی ]
من نیمه جان، مسافر از ره رسیده‌ام
بانوی سر شكسته هجران كشیده‌ام

من شمع شام غربت اهل خرابه‌ام
كز جان و دل به پای یتیمان چكیده‌ام

من پا به پای دختركان برادرم
بر روی خارهای بیابان دویده‌ام

جان كنده‌ام كه زنده رسیدم به كربلا
شاهد، قد خمیده و رنگ پریده‌ام

ره واكنید در برم ای اهل قافله
چونكه هنوز قبر گُلم را ندیده‌ام

دور از نگاه غیرت عبّاس و اكبرم
صد ناسزا ز دشمن بی دین شنیده‌ام

من تا مدینه با چه توانی سفر كنم؟
طاقت نمانده در تن و دیگر بریده‌ام
********

نظرات