
دوباره آمده فصلِ عزا و گریه و زاری دوباره اشکِ چشمِ من برای تو شده جاری بمیرم که، میان خانۀ خود هم تو بییاری بمیرم که شده زهرِ جفا بر قلبِ تو کاری زِ اهلِ زمانه غمی بیکرانه نصیبت شده به شهر مدینه همین زهرِ کینه طبیبت شده (غریبِ مدینه غریبِ مدینه حسن یا حسن) 2 *** رسیده لحظۀ آخر شدی حاجت روا امشب به زهرِ کینۀ دشمن شده دردت دوا امشب برادر بسکه بیتابی برای دیدنِ زهرا شده ذکرِ لبان تو بیا مادر، بیا امشب تو افتادی از پا کنم من تماشا به چشمانِ تَر روی سوی زهرا شوم بی تو تنها مرا هم ببر (غریبِ مدینه غریبِ مدینه حسن یا حسن) 2 *** به یاد کوچۀ غربت همیشه غصه میخوردی نمیدانم، چهها دیدی پس از آن قصه، پژمردی نگفتی که، چرا مادر شده ماهِ رخش نیلی نگفتی مادرم را با چه حالی خانه آوردی از آن زخمِ دیرین از آن دستِ سنگین نگفتی به ما از آن ضربِ سیلی از آن رویِ نیلی نگفتی به ما (غریبِ مدینه غریبِ مدینه حسن یا حسن) 2 ***