
بیا ببین خیمهیِ من، شده عزاخونه داداش یكی پا میكوبه زمین، به منه از خیمه نگاش یكی یه جور ناله زده، كه گرفته صداش اگه گُلام بمونن تو حرم غمایِ زینبت بیحد میشه جلویِ اُمِّ لیلا و رباب خدا میدونه خیلی بد میشه آخه من تورو میشناسم پسرام فدا اكبرت نمیخوام كه قسم بدم قسمِ جونِ مادرت **** بیا یه لحظه خودتو، بذار به جایِ خواهرت فرقی نذار بینِ همه، با پسرایِ خواهرت تو نباشی كی بمونه برایِ خواهرت دیگه چه فرقی داره وقتی كه قراره بیتو برگردم داداش بالاتر از سیاهی رنگی نیست نگرونِ دلِ زینب نباش خجالتزده از خودت، نكن اینهمه زینبو منم اینه بضاعتم، بپذیر كمِ زینبو آخه من تورو میشناسم پسرام فدا اكبرت نمیخوام كه قسم بدم قسمِ جونِ مادرت ***** چشایِ اینا مثلِ من، همیشه دنبالِ تو بود غصههاشون مالِ منو، زندگیشون مالِ تو بود رویِ سراشون سایهیِ پَر و بالِ تو بود نمیسوزونه هُرمِ این عطش حال و هوایِ بارونیشونو اینا شاگردِ عشقِ زینبن تماشا كن رجز خونیشونو خونِ حیدر و فاطمه است، میونِ دلِ شیرشون میرن و به همه میگن، تویی نِعمَ الاَمیرِشون آخه من تورو میشناسم پسرام فدا اكبرت نمیخوام كه قسم بدم قسمِ جونِ مادرت