حسین جان، به یاد لبت یک شب هم خواب راحت نداشتم

حسین جان، به یاد لبت یک شب هم خواب راحت نداشتم

[ محمدحسین حدادیان ]
حسین جان
به یاد لبت یک شبم خواب راحت نداشتم
کنار تن بی سرت کاسه آب گذاشتم، واویلا

به صحرا
سپردم که با خاک بپوشونه دادش تنت رو
بمیرم که بردن جلو چشم من پیرهنت رو، واویلا

تا حالا از این خونواده زنی رو نبردن اسارت
الهی می‌مُردم نمی‌دیدم اون‌قدر جسارت واویلا

به آتیش کشیدن حرم رو یا مظلوم
نبودی شکستن سرم رو یا مظلوم

توی نصف روز پیر شدی برات بمیرم اسیر شدی
برات بمیرم اسیر شدی برات بمیرم

*******

کار بالا گرفت ای مردم
وای از ضربه‌ی دوازدهم

*******

به سمت گودالم از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من

*******

سلام آقا که الآن روبه‌روتونم
دلم گرفته
مثل بچه مرده‌ها گریه‌م گرفته

نظرات