با غمِ هجرِ جگر سوز مدارا بد نیست شب و بیداری و امید به فردا بد نیست دو سه باری شده بدجور پریدم از خواب چون عمو نیست، نخوابیدن اینجا بد نیست با همین گریه تو را پیشِ خودم آوردهام عمه میگفت که نخواب اما بد نیست خیزران کارِ خودش را همه جوره کرده به زبانت بگذارم لب خود را بد نیست کهنه پوشیِ مرا دخترکی زد به رخم نرسیدم به خودم پیشِ تو حالا بد نیست زخم های سر تو مثلِ تمام تنِ من همه کاریست ولیکن که مداوا بد نیست ***