این کاروان به شور محرّم نیاز داشت این کاروان به یاری ما هم نیاز داشت هفتاد تن مقابل لشکر کمند ولی این کاروان به غیرت این کم نیاز داشت ماندیم در سیاهی لشکر، دریغ و درد این کاروان به خط مقدّم نیاز داشت جن و مَلَک به یاریاش آمد ولی نخواست این کاروان به لشکر آدم نیاز داشت بر نیزه رفت عصر دهم سر، عجب سری این کاروان به بیرق و پرچم نیاز داشت دم میدهیم در غمش امّا چقدر دیر ما را حسینِ فاطمه آن دم نیاز داشت وعده، بهشت بود و ضمانت خودِ حسین بیچاره ساربان که به خاتم نیاز داشت در کاروان کربوبلا بیشتر ولی زینب به گریهکن نه، به مَحرم نیاز داشت جانم به آن سری که به نی رفت و تن نداشت در سر هوای کعبه و حاجی شدن نداشت جانم حسین، آنکه منیّت در او نبود آنگونه مست و واله هو شد که من نداشت هم خانهی رباب برایش بهشت بود هم ذرّهای تعلّق خاطر به زن نداشت یا اباعبدالله...