ای چارهی دلم، بیچاره بنگرم رحمی نما دمی، بر دیدهی تَرم تاریک شد افق، تا رفتی از بَرم بیکس شدم دگر، ای سایهی سرم دل گشته مبتلا، بر دردِ بی حساب اما میان ما، وای از دلِ رباب «واویلتا حسین» در خون تپیدی و، خون از سرت گذشت صدها هزار تیر، بر پیکرت گذشت از قتلگاه تو، تا مادرت گذشت یا در شبِ دلم، ماهِ سرت گذشت یک جمله گویمت سربسته آفتاب در بین بیکسان، وای از دل رباب «واویلتا حسین»