شکر خدا که لطف تو دست مرا گرفت

شکر خدا که لطف تو دست مرا گرفت

[ حاج عبدالرضا هلالی ]
شکر خدا که لطف تو دست مرا گرفت
مهرت میان این دلِ ویرانه جا گرفت

امروز که روز الست بربکم
با تو دلم بهانه‌ی کرببلا گرفت

آواز پر ز سوز کسی می‌رسد به ارش
ماه محرم آمده باید عزا گرفت

ما فکر می‌کنیمُ و هنر کرده‌ایم نه
روضه برای بی‌کسیِ تو خدا گرفت

از من سیاه‌تر بخدا نیست مانده‌ام
چشمت چگونه راه من بی‌حیا گرفت

اعجاز می‎کند به خداوندیِ خدا
شور غمت به سینه‌ی هرکس که جا گرفت

یاد تمام پیرغلامان بخیر باد
سینه زدن ز گریه‌ی آنان بها گرفت

سر می‌زند به رسم وفا حضرت نگار
در هیأتی ز یاد شهیدان صفا گرفت

امشب برای روز دهم گریه می‌کنم
این روضه را چگونه توان بی صدا گرفت

هنگام سر بریدنتان آسمان برید
مستی ز روی نیزه به بالا هوا گرفت

ای دل بگیر دامن سلطان اولیا
یعنی حسین بن علی شاه کربلا

بودند دیو و دَد همه سیراب و می‌مکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنه‌گان هنوز به ایوب می‎رسند
فریاد العطش ز بیابان کربلا

کشتی شکست خورده طوفان کربلا
در خاک و خون فتاده به میدان کربلا

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
با این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

نظرات