شکر خدا که لطف تو دست مرا گرفت مهرت میان این دلِ ویرانه جا گرفت امروز که روز الست بربکم با تو دلم بهانهی کرببلا گرفت آواز پر ز سوز کسی میرسد به ارش ماه محرم آمده باید عزا گرفت ما فکر میکنیمُ و هنر کردهایم نه روضه برای بیکسیِ تو خدا گرفت از من سیاهتر بخدا نیست ماندهام چشمت چگونه راه من بیحیا گرفت اعجاز میکند به خداوندیِ خدا شور غمت به سینهی هرکس که جا گرفت یاد تمام پیرغلامان بخیر باد سینه زدن ز گریهی آنان بها گرفت سر میزند به رسم وفا حضرت نگار در هیأتی ز یاد شهیدان صفا گرفت امشب برای روز دهم گریه میکنم این روضه را چگونه توان بی صدا گرفت هنگام سر بریدنتان آسمان برید مستی ز روی نیزه به بالا هوا گرفت ای دل بگیر دامن سلطان اولیا یعنی حسین بن علی شاه کربلا بودند دیو و دَد همه سیراب و میمکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا زان تشنهگان هنوز به ایوب میرسند فریاد العطش ز بیابان کربلا کشتی شکست خورده طوفان کربلا در خاک و خون فتاده به میدان کربلا باز این چه شورش است که در خلق عالم است با این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است